سما جون سما جون ، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره
زهرا جون زهرا جون ، تا این لحظه: 20 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

روزمره های دخترانم

روزشمار...

امروز 4 روز از 3.5 سالگی سما جون میگذره و هر روز شیرین و شیرین تر میشی دوستتتتتت داریم 1284 امین روز تولد (: ورود به 43 ماهگی   امروز 3376 روز از تولد زهرا جون میگذره و هر روز پیشرفتش رو شاهد هستیم دوستت داریم 9 سال و 2 ماه و27 روز ورود به 111 ماهگی
22 دی 1391

خاله واقعی ............. چه حالی میده (:

و اما خبر جدیدی که روحیه منو عوض کرد اینکه بالاخره خاله واقعی میشم (: به تعداد ان بار خاله شدم ولی همه سببی بوده (: کسایی که خیلی دوستشون دارم و به اندازه یه خواهر زاده واقعی برام عزیزن اما خاله واقعی شدن هم حالی داره بالاخره خاله محبوبه قراره واسه ما یه دخترخاله بیاره البته این سونوگرافی زودتر از موعد دخترای منه که هنوز تو هفته هشت بارداری دارن واسه خاله جون تعیین تکلیف میکنن سما : سلام خاله نی نی تون هنوز بیدار نشده زهرا : خاله دختر خاله ام خوبه امیدوارم هم خاله جون و هم نی نی هر دوشون سالم باشن هر چی که باشه موهبت الهیِ چند روز تعطیلی ، پنج شنبه رفتیم ناهار خونه بی بی جون عمه اعظم هم اومده بودن و کلی با بچه ها بازی کردین...
19 دی 1391

تضاد در خودم !!!

وقتی کوچک بودم _ ابتدایی - خیلی دوست داشتم که کانون پرورش فکری برم اما به واسطه بعد مسافت و درگیری پدرم با کار نمی تونستم برم مگه اینکه  از طرف مدرسه برنامه ای می بود الان بعد گذشت این همه سال شعبه شماره 2 کانون پرورش افتتاح شده و در چند قدمی خونه ماست !! زهرا امروز بعد مدتها رفت کانون من نمیدونم چرا بچه های الان از امکاناتشون اینجوری استفاده میکنن !! گاهی اوقات و اونم از سر واکنی !!! مقصر کیه ؟؟؟ من والدین _ کما اینکه من دائم زهرا رو به رفتن به کانون دعوت میکنم یا شاید تکنولوژی های مدرن که قدرت بیرون رفتن رو از اونا میگره و میخ کوبشون میکنه !!! یا و یا و....): وفتی امروز رفتم رضایت نامه زهرا رو امضا کنم واسه رفتن به باغ...
18 دی 1391

این روزها ...

پنج شنبه هفته گذشته رفتیم بیرجند واسه کلاس زهرا جون و آقا جان هوا به شدت سرد بود و از خوسف که زدیم بیرون هوا برفی شد منظره های بسیار زیبا و دل انگیز از برف واسه ما که تو طبس هر نیم قرن یه برف میبینیم بسیار جذاب بودجای سما جون خالی که عاشق برف بازیه ): آخه چون سرد بود نبردیمش کلاس طبق معمول برگذار شد و استاد مالکی از روند پیشرفت زهرا حسابی راضی بودن جمعه رو تو خونه موندیم و به کارهای عقب افتاده رسیدگی کردیم و ... اما سما جون :چند روزی رو سرما خورده بودی و من ترجیح دادم آموزشگاه نبرمت تو خونه موندی چون به شدت سرفه میزدی روز شنبه هم قبراق و سرحال رفتی گرچه میگفتی من تو خونه بمونم بهتره آخه مریضم (: اما تا بهت گفتم میس نسرین و بچه ها منت...
16 دی 1391
1